معنی قرقره بافندگی

حل جدول

قرقره بافندگی

ماسوره


بافندگی

نساجی

جولاهی

واژه پیشنهادی

لغت نامه دهخدا

قرقره

قرقره. [ق ِ ق ِ رَ / رِ ق َ ق َ رَ / رِ] (اِ) رجوع به غرغره شود. || نام چرخی است که گناهکاران را به ریسمان بسته بدان آویزند. (آنندراج).


بافندگی

بافندگی. [ف َ دَ /دِ] (حامص) عمل بافنده. جولاهگی. انتساج. (ناظم الاطباء). نساجی. حیاکت. نسج. جولاهی. حوک. معمولاً هر بافته ای از گره خوردن یا زیر و زبر افتادن و یا از زبر و زیر یکدیگر رد شدن دو تار و رشته، در دو جهت عمودی و افقی تشکیل شود. معمولا رشته ٔ عمودی طول پارچه را شامل میشود و تار افقی عرض پارچه را. تار افقی بهر یک از نخها و رشته های عمودی باید گره بخورد یا اینکه یک در میان از زیر وروی نخهای عمودی رد شود و ظرافت پارچه و بافته بستگی به قطر رشته و نخ دارد. البته این ساده ترین نوع بافندگی است. رشته عمودی تار و رشته ٔ افقی پود نامیده میشود. با تغییر رنگ و تعدد پودها، نوع رنگ و نقش بافته تغییر خواهد کرد. پس از تاب زدن و گره زدن یا از لارد کردن پودها و تار، بوسیله ٔ آلتی که آنرا معمولا «شانه » مینامند پودهای گره خورده یا از لارد شده را کوفته و بهم نزدیک میکنند که فاصله ای بین دو پود پدید نیاید و بافته محکم و متصل شود. بافندگی از قدیمترین هنرهای آدمی است و از عهد نئولیتیک آدمی بآن آشنا شده است. در عهد مفرغ ظاهراً لباسهایی از پشم می بافته اند. مصریها و ایرانیان و آسوریها این هنر را در ادوار اولیه ٔ تاریخ ترقی دادند. یونان و روم نیز در این هنر پیشرفتهائی داشته اند. در قرون وسطی، پارچه ها و بافته های شرقی بود که بازارهای اروپا را رونق میداد و فقطاز قرن 12 م. بود که ابریشم بافی در بیزانس رو به ترقی گذاشت. قرن هیجدهم کارگاههای بافندگی را با استفاده از قوه ٔ بخار و سرانجام برق به منتهای وسعت و ترقی رساند: هوشنگ... دیوان را قهر کرد و آهنگری و درودگری و بافندگی پیشه آورد. (نوروزنامه).

فرهنگ عمید

بافندگی

عمل بافتن، بافتن پارچه یا فرش یا جوراب و امثال آن،


قرقره

استوانه‌ای با دو انتهای پهن که به دور آن نخ پیچیده شده باشد،
قاب یا ماسورۀ چرخان که برای پیچیدن نخ، طناب، فیلم، نوار یا امثال آن‌ها به کار می‌رود،
چرخ نصب‌شده روی محوری با دورۀ برآمده برای حمل تسمۀ تخت، یا دورۀ شیاردار برای حمل طناب، تسمۀ جناغی، یا زنجیر، پولی،

فرهنگ معین

قرقره

(قَ قَ رِ) (اِ.) نک غرغره.

گویش مازندرانی

فرهنگ فارسی هوشیار

قرقره

صدا کردن شکم، قهقهه، بانگ کردن


بافندگی

عمل بافنده، نساجی

مترادف و متضاد زبان فارسی

بافندگی

پارچه‌بافی، جولاهی، نساجی

فارسی به عربی

بافندگی

حیاکه، قوام

معادل ابجد

قرقره بافندگی

772

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری